تو فقط زهرا باش

" جهاد زیبای من در خاکریزی به نام خانه، برای فتح الفتوحی به عظمت " لتسکنوا الیها

تو فقط زهرا باش

" جهاد زیبای من در خاکریزی به نام خانه، برای فتح الفتوحی به عظمت " لتسکنوا الیها

مشخصات بلاگ
تو فقط زهرا باش

من از آن روز که در بند توام، آزادم

شادمانم که به دست تو اسیر افتادم




آیه " وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً " به وضوح و صراحت کامل داره میگه تمام هویت من به عنوان یک انسان از نوع زن در این تعریف شده که همسرم در کنار من به آرامش برسه..

حتی حضرت زهرا (س) هم بخشی از مقاماتش به این دلیل بود که ازدواج کرد و در رویارویی با مشکلات زندگی مشترک، موفق شد به عنوان همسر یک مرد، او را در خانه اش به آرامش برساند. همانطور که در کلام حضرت امیر (ع) هست که به صراحت میفرمود: " وقتی به خانه می آمدم و به چهره زهرا نگاه می کردم تمام غم و اندوهم برطرف می شد." و در جای دیگری فرموده-اند: " دائماً به او می نگریستم و از دلم غم و اندوهها زدوده می شد. "

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

تو فقط لیلی باش

دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۳۱ ب.ظ

دقیقا یادم نیس چطوری با وب رضوان خانوم اشنا شدم


تو فقط لیلی باش


ولی حدودا 2 سالی میشه که میشناسمش.. البته خودشونو نه؛ فقط وبشون چند بار رفته بودم که ببینم دوباره مینویسن یا نه


خلاصه چند وقت پیش تصمیم گرفتم خاطراتشون رو بخونم و استفاده کنم


و امروز این کارو شروع کردم.. حدودا 15 سال پیش ازدواج کردن و این که بتونم از تجربیات یه همچین خانومی استفاده کنم خیلی خوبه برام


و اما خودم.. با کسب اجازه از همسرجان تصمیم گرفتم وب بنویسم و تقریبا بشه دفترچه خاطراتم


قراره حدودا 20 روز دیگه برم قم.. شاید برای همیشه؛ و به دور از خانواده اونجا زندگی کنم،یعنی کنیم، من و همسر جان


دوس دارم وقتایی که بیکارم و دلم گرفته بیام نت و هم از خاطرات رضوان خانوم بخونم و هم یکم وب نویسی کنم که حالم خوب شه


فقط ارزو دارم الگوی زندگیم حضرت زهرا باشه


همسرجان اونطور که خودشون گفتن،منو از حضرت زهرا خواسته بودن و بنده هم ایشونو از امام رضا


دوس دارم مثل حضرت زهرا باشم تو زندگی ولی یکم سخته.. البته به دور از این فامیلمون که سعی در دخالت تو زندگی ادم دارن،شاید راحت تر باشه


من فقط زهرا میشم


با خودم شرط کرده بودم که هیچ وقت به طلاق فکر هم نکنم چه برسه به اینکه اسمشو بیارم


مهریه ام 14 تا سکه شد.. ولی خودم تمایلی به این مقدار نداشتم.. به خاطر حرف استادمون که هم همسرجان رو میشناختن و هم منو، مجبور شدم قبول کنم 


مهریه ام شبیه مهریه حضرت زهرا نشد ولی بخشیدمش.. همسرجان هم گفتن 5تا سکه بمونه به نیت 5تن ال عبا


دو روز مونده به ماه مبارک رمضان عقد موقت کردیم.. استاد صیغه عقدمونو خوندن و مهریه هم یه چادر مشکی بود و 7 روزه بود عقدمون


یه روز مونده به ماه رمضون هم رفتیم محضر و با اجازه اقا امام زمان عقد دائم کردیم


نا گفته نمونه که همسرجان طلبه میباشند

  • زهرابانو

نظرات  (۱)

سلام :)

وب رضوان خانوم واقعا خیلی کمک کننده بود به خیلیا ان شاالله هرجا هستن سلامت و موفق باشن

ان شاالله شما هم تو این جهاد روز به روز موفق تر باشید

و کنار همسرتون خوشبخت و عاقبت به خیر بشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی