تو فقط زهرا باش

" جهاد زیبای من در خاکریزی به نام خانه، برای فتح الفتوحی به عظمت " لتسکنوا الیها

تو فقط زهرا باش

" جهاد زیبای من در خاکریزی به نام خانه، برای فتح الفتوحی به عظمت " لتسکنوا الیها

مشخصات بلاگ
تو فقط زهرا باش

من از آن روز که در بند توام، آزادم

شادمانم که به دست تو اسیر افتادم




آیه " وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً " به وضوح و صراحت کامل داره میگه تمام هویت من به عنوان یک انسان از نوع زن در این تعریف شده که همسرم در کنار من به آرامش برسه..

حتی حضرت زهرا (س) هم بخشی از مقاماتش به این دلیل بود که ازدواج کرد و در رویارویی با مشکلات زندگی مشترک، موفق شد به عنوان همسر یک مرد، او را در خانه اش به آرامش برساند. همانطور که در کلام حضرت امیر (ع) هست که به صراحت میفرمود: " وقتی به خانه می آمدم و به چهره زهرا نگاه می کردم تمام غم و اندوهم برطرف می شد." و در جای دیگری فرموده-اند: " دائماً به او می نگریستم و از دلم غم و اندوهها زدوده می شد. "

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

جور دیگر باید دید

جمعه, ۱ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۵۹ ق.ظ

همیشه وقتی ظرفا رو میشست میومد و با خوشحالی میگفت :ظرفا رو واست شستم.

یا

همیشه وقتی خونه رو مرتب میکرد میومد و با خوشحالی میگفت :خونه رو واستکردم دسته گل.

یا

همیشه وقتی خرید میکرد میومد و با خوشحالی میگفت :واست همه چی خریدم.

و...

ومن اوایل همیشه ناراحت میشدم و میگفتم :

واسه من نه، واسه خودت !

یا

آخه مگه فقط من تو این خونه زندگی میکنم؟

یا

اگه من تنها بودم کجا این همه ظرف کثیف میشد ، خودت ظرف کثیف کردی ، خودتم شستی!

یا

 من مگه چقدر خونه رو نامرتب میکنم ؟

یا

 وظیفته !

یا

من غذا درست میکنم تو هم باید سهم خودتو تو خونه خودت ادا کنی .

و...

نمیدونم چرا یه عرق فمینیستی داشتم . تو ناخودآگاهم فکر میکردم مردها زنها رو کلفت خودشون میدونن و به خاطر همین هم شمشیرم رو از رو بسته بودم و میخواستم ثابت کنم که کلفتی خونه مال زن نیست.

فکر میکردم وقتی میگه فلان کار رو واست انجام دادم ، منظورش اینه که وظیفه تو بوده و من وظیفتو انجام دادم.(با اینکه همیشه با مهربونی و روی خیلی خوش میگه  )

و همیشه سر این موضوع قشقرق راه مینداختم و واسم عجیب بود که اون اصلا دلیل حساسیت منو نمیفهمید و بار بعد هم باز میومد و میگفت : فلان کارو واست انجام دادم.

یه روز صبح که بیدار شدم تصمیم گرفتم جوجه کباب درست کنم . میدونستم خیلی دوست داره .

زنگ زدم اداره و بهش گفتم "امروز میخوام یه غذای خوشمزه واست درست کنم ."

الهی قربونش برم کلی ذوق کرد و تشکر کرد.

 وقتی گوشی رو گذاشتم خودم به حرف خودم فکر کردم ؛ دیدم اونم میتونست بجای این همه تشکر

 بگه: وظیفته !

 بگه: واسه من نه ، واسه خودت .

بگه: مگه فقط من میخوام غذا بخورم .

و...

و اون موقع بود که فهمیدم  درسته که این کاری که میکنم بهره اش به خودم هم میرسه، ولی در اصل به عشق علیرضا دارم این کارو میکنم .

تازه فهمیدم عزیزم تو این مدت منظورش چی بوده .

 طفلکی میگفتها، ولی من منظورشو  نمیفهمیدم .

از اون به بعد هر وقت که میگه فلان کارو واست کردم میرم بغلش میکنم و میگم الهی قربونت برم دستت درد نکنه .

یا

خدا انشالله واست جبران کنه .

 یا

 چقدر زحمت کشیدی عزیز دلم

و...

و اون میگه:

 نه عزیزم وظیفمه .

یا

من نباید بزارم تو پیش من اذیت بشی

یا

 من که کاری نکردم .

 

 

و اینطوری با یه تغییر نگاه ساده لحظه هایی که با بدبینی های الکی واسه خودم تلخ میکردم میشه جزء لحظه های قشنگ زندگیمون.

و اینه که میگن جور دیگر باید دید.

 

  • خدای مهربونم کمکم کن نگاهم به زندگی خودخواهانه نباشه .کمکم کن بتونم به هرچیزی اون جوری نگاه کنم که تو دوست داری.
  • وبلاگ ستاره جان
  • زهرابانو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی