تو فقط زهرا باش

" جهاد زیبای من در خاکریزی به نام خانه، برای فتح الفتوحی به عظمت " لتسکنوا الیها

تو فقط زهرا باش

" جهاد زیبای من در خاکریزی به نام خانه، برای فتح الفتوحی به عظمت " لتسکنوا الیها

مشخصات بلاگ
تو فقط زهرا باش

من از آن روز که در بند توام، آزادم

شادمانم که به دست تو اسیر افتادم




آیه " وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً " به وضوح و صراحت کامل داره میگه تمام هویت من به عنوان یک انسان از نوع زن در این تعریف شده که همسرم در کنار من به آرامش برسه..

حتی حضرت زهرا (س) هم بخشی از مقاماتش به این دلیل بود که ازدواج کرد و در رویارویی با مشکلات زندگی مشترک، موفق شد به عنوان همسر یک مرد، او را در خانه اش به آرامش برساند. همانطور که در کلام حضرت امیر (ع) هست که به صراحت میفرمود: " وقتی به خانه می آمدم و به چهره زهرا نگاه می کردم تمام غم و اندوهم برطرف می شد." و در جای دیگری فرموده-اند: " دائماً به او می نگریستم و از دلم غم و اندوهها زدوده می شد. "

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

نگرانی‌های اوایل ازدواج

جمعه, ۱ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۱۹ ق.ظ

اوایل ازدواجمون بود .یه سی دی مربوط به ازدواج دستم رسید همون اوایل سخنرانیش بود که گفت(عین جملات یادم نمونده اما مضمونش این بود) :

"اوایل ازدواج روابط خیلی عاطفی تره اما یه چند مدت که بگذره دیگه از اون رفتارهای عاشقانه خبری نیست .مثلا اوایل ازدواج آقای داماد پای عروس خانم رو بوس میکنه و خیلی تواضع داره اما 6 ماه که گذشت از

جو گرفتگی اوایل دیگه خبری نیست و آقا کلی هم خجالت میکشه که چرا اوایل ژای خانومشو میبوسیده."

 

با شنیدن این مطلب خیلی ناراحت شدم طوری که حتی دیگه انگیزه گوش دادن بقیه سخنرانی رو نداشتم .چطور میتونستم انگیزه داشته باشم برای ساختن زندگی ای که عمرش بیشتر از چند ماه نبود .

اصلا به شوهرم هم چیزی نگفتم در این مورد . دلم نمیخواست بفهمه که چقدر جو گرفتدش و خجالت بکشه و این پروسه چند ماهه، 2 ماه هم دوام نیاره.

صبر کردم و صبر کردم تا ببینم  این جو گرفتگی کی تمام میشه .

به سه ماه که نزدیک میشدیم میگفتم دیگه آخرشه.

بعد دیدم که نبود .

میگفتم شاید شامل 6 ماه بشیم .

 میدیدم بازم نه .

و همینطور یکسال

دو سال

سه سال

و...

هنووووووووووووووووز !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! منتظرم و انگار این چند ماه قصد تمومی نداره.

دو روز پیش روی مبل نشسته بودم و پاهام رو روی میز دراز کرده بودمو درس میخوندم.

علیرضا داشت ظرفا رو میشست،

 یه دفعه با خودم فکر کردم که چند روزه علیرضا پاهام و بوس نکرده و گفتم احتمالا دوره چند ماهه اول زندگی تموم شده و وارد مرحله دوم و اصلی !!!!!!!!!!!!! زندگی شدیم.

 نمیدونم چند دقیقه گذشت که یه دفعه دیدم علیرضا اومد کنار میز نشست و پاهامو بوسید. (واقعا ً خیلی وقتا احساس میکنم فکرمو میخونه)

الهی فداش بشم که اینقدر بزرگواره. همیشه تواضع میکنه اما هر بار در نظر من بزرگترین و مردترین مرد دنیا میشه.

از همون چند سال پیش متوجه شدم اون آقای کارشناس !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! چی رو در نظر نگرفته . اگر اون رفتارهای اولیه فقط بخاطر تازه بودن روابط  باشه اون حرف کارشناسانه!! درسته. یعنی وقتی یه کم زمان گذشت اون رفتارها هم میگذره.

 امااااااااااااااااااااا

 اگه رفتارها بخاطر شناخت طرف مقابل باشه (چه نگاه به عنوان یک انسان، چه نگاه به عنوان یک زن یا مرد ، و چه نگاه به عنوان یک فرد با ویژگیهای خاص خودش) دیگه گذشت زمان نمیتونه اون احساسات و روابط رو تحت تاثیر قرار بده.

وقتی میبینم شوهرم اینقدر با احترام به من به عنوان یه زن نگاه میکنه وقتی از توی حرفاش متوجه میشم که چه نگاه مقدسی به زن داره از ته قلب شاکرت میشم خدای مهربونم . 

چون این مقام و ارزش رو تو به من دادی ،

تو اونقدر سفارشمو به پیامبرت کردی که فکر کرد حتی به زن نباید اف بگی

تو اینقدر حق و حقوق واسم در نظر گرفتی وگر نه زن بخاطر جثه ضعیفش تا ابد مورد ستم واقع میشد


وبلاگ ستاره جان

  • زهرابانو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی